آمارگیر وبلاگ

اوقات شرعی

تاریخچه کرهرود همراه با شهدای Kerahroud | بهمن ۱۴۰۳

علمای بزرگ کرهرود

علمای بزرگ کرهرود

۱-- حاج شیخ محمد حسن اعلائی

۲-- آشیخ حاج حسین احمدی ملقب به علما

۳-- آشیخ عباس پیر ولی

۴-- حجت الاسلام و المسلمین مشایخی

۵-- حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقا فتح الله مکی

۶-- حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقا عنایت الله مکی

۷-- حضرت حجت الاسلام حاج عطا الله احمدی کرهرودی

۸-- آیت الله محمد علی رسولی اراکی

۹-- آ شیخ محمد رضا رسولی

۱۰-- حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ رضا احمد

۱۱-- حاج شیخ هادی مشایخی

۱۲-- حاج شیخ محسن مشایخی

۱۳-- حاج شیخ جعفر بابا یوسفی(اشراقی منش)

۱۴-- مرحوم ملا محمود واعظی(جد واعظی ها)

۱۵-- مرحوم حاج شیخ علی جان واعظی

۱۶-- مرحوم حاج شیخ محمد واعظی

۱۷-- مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ مرتضی واعظی

۱۸-- حجت السلام و المسلمین حاج آقا حاج شیخ محسن واعظی امام جماعت مسجد جامع کرهرود

۱۹-- حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ قاسم واعظی

۲۰-- مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمود اعلائی امام جمعه شهر ری

۲۱-- حضرت آیت الله حاج شیخ باقر رفیعی اولین امام جمعه شهر ری

۲۲-- مرحوم حاج مرتضی میر آقا جانی

۲۳-- مرحوم حاج اسماعیل میر آقا جانی

۲۴-- مرحوم حاج شیخ احمد مشایخی

۲۵-- حضرت آیت الله حاج شیخ محمد جعفری اراکی

۲۶-- حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن جعفری کرهرودی

۲۷-- حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسین جعفری کرهرودی

۲۹-- سید محمد مکی زاهد جد سادات کرهرود

۳۰--- شیخ احمد احمدی

۳۱-- مرحوم حضرت آیت الله حاج آقا آقای آقاعلی میریحیایی

۳۲-- حجه الاسلام مرحوم حاج آقا صابر صابری

۳۳-- مرحوم شیخ محمد آقا صابری

۳۴-- مرحوم شیخ محمد صابری

۳۵-- مرحوم شیخ احمد صابری

۳۶-- شیخ محمد حسین صابری

۳۷-- شیخ ابوالفضل صابری

۳۸-- مرحوم سید رحمت الله میریحیی

۳۹-- سید کاظم میر یحیی

۴۰-- سید مهدی میریحیی

۳۹-- سید فخرالدین میر یحیی

۴۱-- سید مجتبی میرعلی اکبری

۴۲-- حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسین میرناصری

۴۳-- حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا سید وهاب میراشرفی

۴۴-- شیخ علی حبیبی

۴۵-- شیخ محمد واعظی

۴۶--آیت الله محمد باقر کرهرودی

۴۷--، فقیه و زاهد سید عبدالرحمان كرهرودى

۴۸--علامه حاج آقا بزرگ

۴۹--سید میرعلی محمد مکی (جد اعلا)

۵۰-- سید احمد (پسر میرعلی محمد)

۵۱-- سید محمد (پسر میرعلی محمد)

۵۲-- آقا اکبر (از نوادگان سید احمد)

۵۳-- آقا مرتضی (از نوادگان سید احمد)

۵۴-- آقا جواد (از نوادگان سید احمد)

۵۵--میرزا محمدحسین (از نوادگان سید احمد)

۵۶--میرزا معصوم (از نوادگان سید احمد)

۵۷-- سید جلیل (از نوادگان سید احمد)

۵۸--سید اصغر (از نوادگان سید احمد)

۵۹-- سید علی (از نوادگان سید احمد)

۶۰--آقا شفیع (از نوادگان سید احمد) (پدر آقانورالدین عراقی)

۶۱-- آقا نورالدین عراقی

۶۲-- میرزا ابوالقاسم (از نوادگان ۶۳--سید احمد) (پدر آقامحسن عراقی)

۶۴--آقا محسن عراقی

۶۵--سید قاسم (از نوادگان سید محمد)

۶۶-- آقا رحیم (از نوادگان سید محمد)

۶۷--سید صادقی (از نوادگان سید محمد)

۶۸-- سید عبدالرحمن (از نوادگان سید محمد)

۶۹-- سید محمدباقر (از نوادگان سید محمد) (پدر آقا ضیاءالدین عراقی)

۷۰-- حضرت آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی

۷۱-- آقا سید فتح الله کرهرودی(از شاگردان مجتهد میرزای شیرازی)

۷۲-- سید عنایت الله مکی(فرزند ۷۳-- سید فتح الله و از شاگردان مرحوم شیخ عبد الکریم حایری)

۵۷--آقا سید عبدالله مکی

۵۸--ملا محمود میثمی عراقی کزازی کرهرودی معروف به صاحب قوامع

۵۹-- ملا عبدالحمید اعلائی

۶۰-- حاج شیخ محمد اعلائی کرهرودی

------------------------------------

کرهرود

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف ( کرهرود فعلی ) نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.

حملهٔ مغول به ایران به سه لشکرکشی مغول به ایران در فاصله سال‌های (۱۲۱۹ تا ۱۲۵۶ میلادی) مقارن با سالهای (۶۱۶–۶۵۴ ه‍. ق) و مقارن با سالهای

( ۵۹۸- ۶۲۶ ه.ش )

در واقع ۸۰۶ سال پیش حمله مغول به ایران اشاره دارد

این لشکرکشی‌ها به امپراتوری خوارزمشاهی، اسماعیلیان الموت و حکومت‌های محلی اتابکان سلجوقی خاتمه داد و منجر به ایجاد حکومت ایلخانان مغول به جای آن‌ها در ایران شد

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.[۵]

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف مشخص است که با شواهد کرهرود فعلی که قدمت پیش از اسلام را با شواهد و نوشته های تاریخ نویسان بر آن صحه گذاشته اند بنابراین باید گفت در کرهرود مرکز فرمانروایی ابودلف کرجی بوده که وسعت کره(کرج رود ) زیر فرمانروایی کرج رود از سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرای فیراسه بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است زبان فارسی زبان محلی با گویش زیبا اهالی آنجا را کره رود می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج بوده است. صحرای فیراسه از زمانهای قدیم در زمان فرمانروایی ابودلف هنوز هم به آن نام قدیمی و داستان بر حسب شواهد محله ی پشت درمانگاه کوچه دکتر خزائلی متولد کرهرود (((( ( دکتر خزائلی در سال‌های 50 ـ 1346 نمایندگی مردم اراک در مجلس شورای ملی را به‌عهده داشت. ایجاد کانون فرهنگی پارس، تأسیس سازمان رفاه نابینایان، تأسیس انجمن هدایت و حمایت نابینایان ایران، راه‌اندازی آموزشگاه مخصوص نابینایان و سلسله مدارس شبانه برای بزرگسالان از دیگر اقدامات خزائلی است ))) به پوشه که داستان خاصی دارد نشان قدمت کرهرود را نشان می دهد به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است

کرهرود

آشنایی مختصر با سابقه تاریخی شهر کرهرود ( با کسره زیر ک )در طول جغرافیایی 49 درجه و 37 دقیقه و عرض جغرافیایی 34 درجه و 3 دقیقه با ارتفاع 1850 متر از سطح دریا در جنوب و همجوار شهر اراک و در یک دره سر سبز واقع شده و بوسیله چند کوه محصور شده است.و با وجود زمین های زیر کشت سبزیکاری و باغات انگور و میوه و جغرافیایی خاصی که دارد به آن زیبایی مورد توجهی بخشیده،و همچون نگین سبزی آن را در منطقه جلوه گر کرده است. و در واقع ریه حیاتی و تنفسی شهر اراک به حساب می آید اگر چه قدمت آن دقیقا مشخص نیست.امّا می توان با توجه به قنات و صحرای فیراسه و شواهد دیگر در آن و سایر آثار موجود قدمت آن را بالغ بر بیش از هزار و دویست سال دانست.

کرهرود به‌عنوان یکی از نواحی کلان‌شهر اراک درنظر گرفته شده‌است. مساحت کل کرهرود ۵۶/۱۷۸۶۷۸۲ متر مربع است که ۰۴/۲ درصد از شهر اراک را شامل میشود. زبان مردم این شهر فارسی است

می توان این حدس زد و همچنین از سنگ قبرهای بدست آمده که به آن سالها بر می گردد، به جرات می توان گفت که شهر کرهرود قبل از اینکه اراک بوجود آید وجود داشته است. و در تأسیس اراک به دستور محمد خان گرجی بیشتر اهالی اراک از مردم و فضلا کرهرود انتخاب شده تا شهر از سکنه پر شود . مختصات و ویژگیهای شهر کرهرود در همجواری اراک مرکز استان مرکزی با قدمتی حدود هزار ساله واقع شده است، که با وسعتی در حدود ششصد هکتار، متوسط دمای سالانه 1/10که دمای آن در حداکثر و حداقل مقدار خود به ترتیب 41+و30 درجه می رسد.شهر کرهرود بخاطر حوزه علمیه و علماء برجسته و تراز اول که در گذشته نه چندان دور وجود داشته اند، تعداد مساجد و حسینه ها در هر محله به قدمت کرهرود می افزاید ، کرهرود ب به عنوان دارالمومنین شناحته می شود. شهر کرهرود در دوران دفاع مقدس شصت و سه شهید و تعدادی جانباز ، سه آزاده قهرمان تقدیم انقلاب اسلامی نموده است.در گذشته این شهر روستائی با جمعیت سه هزار نفر بوده است . ولی امروز جمعیت شهر منطقه‌ای است در کلان‌شهر اراک در استان مرکزی، ایران. جمعیت این شهر، بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵، برابر ۲۳٬۳۹۹ بوده‌است. قابل ذکر است که در سرشماری سال ۱۳۹۰، کرهرود به‌عنوان یکی از نواحی کلان‌شهر اراک درنظر گرفته شده‌است. مساحت کل کرهرود ۵۶/۱۷۸۶۷۸۲ متر مربع است که ۰۴/۲ درصد از شهر اراک را شامل میشود.

زبان مردم شهر فارسی که با لهجه ای خاص سخن می گویند. شهر کرهرود با فاصله کمی که با مرکز استان دارد ولی به لحاظ کوهستانی بودن دارای آب و هوایی دل انگیز و قابل ملاحظه ایی با اراک است. زمستانهای سرد و تابستانهای خنک، و با وجود باغات بسیار سر سبز و سبزیکاری ها زیبایی است، که طراوت خاصی را به شهر بخشیده و همین امر باعث تفریحگاه و بازار خرید تعداد زیادی از همشهریان و هم استانیها شده است.از ویژگیهای شهر کرهرود بامحصولات زراعی شهر عمده شامل سبزیجات، گردو و انواع میوه های درختی می باشد. از ویژگی دیگر است. کرهرود با منطقه گردشگری تخت سادات کرهرود و تحت سادات با ورود سیدمحمد مکی زاهد در اوایل سده یازدهم هجری قمری و قرار گرفتن او در حوزه علمیه کرهرود که فضلای و بزرگانی را در خود پرورانده و خدمات فرهنگی در اوایل تاسیس شهر اراک از این فضلا بهره‌مند شده است

Naseri: تاریخچه کرهرود Kerahroud

تاریخچه کرهرود

آقا سید محمد مکی زاهد معروف به بابا سید محمد در کرهرود

مرقد مطهر سید محمد مکی زاهد در تخت سادات کرهرود

سادات کرهرود

سادات کرهرود سلسله‌ای از سادات بودند که از جد هفتم به بعد در شهر کرهرود واقع در استان مرکزی زندگی می‌کردند. نسب این سلسله به امام سجاد چهارمین امام شیعیان می‌رسد.[۱]

نسب‌شناسی

شجره‌نامه‌ای از این سلسله وجود دارد که حاج اسماعیل عراقی در پشت کتاب دُرَر آیت الله عبدالکریم حائری یزدی به چاپ رسانده است. بر اساس این متن شجره نامه به صورت زیر بوده‌است:[۲]

میرعلی محمد بن میرفخرالدین بن سیدهادی بن تاج‌الدین بن سید محمد بن سید حیدر بن سید محمد (مکی) بن سید غیاث بن سید معصوم بن سید تاج‌ الدین بن سید رضی‌الدین بن سید علی بن سید حسن بن سید محمد بن سید محمد بن محمد فخرالدین بن محمدرضی‌الدین بن سید زید بن سید داعی بن سید حسن بن سید محمد بن سید علی بن سید علی (الحریری) بن سید حسن (ابو محمد الافطس) بن سید علی (اصغر) بن امام زین‌العابدین.

هفتمین جد این دودمان، میرعلی‌محمد مکی است که مدتی قبل از بنای شهر اراک به این منطقه مهاجرت نمود. محل دفن وی در قبرستانی بنام تخت سید در کرهرود است و با آنکه ضریح ندارد معروف و مورد زیارت و محل نذورات است. قبرستان به اعتبار وی تخت سید نامیده شده‌است.[۳]

از سید غیاث تا سید علی در شجره‌نامه، از بازماندگان حمله مغول به آوه بودند که از زندگی آن‌ها سندی در دست نیست.[۴]

ورود جد سادات به کرهرود

تاریخ ورود میر محمد مکی به کرهرود به درستی مشخص نیست. همین‌قدر مسلم است که وی در اواخر قرن دهم و در آغاز قرن یازدهم هجری قمری به سمت کرهرود آمده است، اما مقصد اصلی او شهرهای غرب ایران بود. جریان ساکن شدن میر محمد در کرهرود بدین گونه بوده‌است؛ گویند هنگامی که وی از آوه به سمت کرهرود رهسپار می‌شود نزدیک غروب خورشید برای ادای فرضیه نماز دنبال آب در اطراف کرهرود می‌گردد، چون آب پیدا نمی‌کند ،دستی بر خاک می‌زند و آب پدیدار می‌شود. یکی از اهالی که از آن سمت می‌گذشت با تعجب چشمه را می‌بیند و چون هزاران بار از منطقه گذرکرده بوده و چشمه‌ای در آنجا یافت نکرده بود ،با تعجب به سمت میر محمد می‌رود. میر محمد به وی می‌گوید:«برو به شیخ حسن بگو سید محمد آمده.» رهگذر به قریه کرهرود و نزد شیخ حسن کرهرودی می‌رود و واقعه را بر وی شرح می‌دهد. پس از آن شیخ به دیدار سید رفته و از وی خواهش می‌کند تا برای انجام امور شرعی مراجعان شهرها و روستاهای اطراف (عمدتاً از بروجرد، همدان و ملایر) در کرهرود باقی بماند. میر محمد که احساس کرد وظیفه سنگینی بر دوش وی نهاده شده در قریه کرهرود ساکن شد و ۳۵ سال در حوزه درسی آنجا به فعالیت پرداخت.[۵] عزت الله خان بزرگ خاندان بياتي از كساني بود كه در كمك رساني خاندان سادات كرهرود كمک فراوانی نمود . میرعلی‌محمد مکی بنای مدرسه علوم دینی را در قریه کرهرود گذاشت. بعد از تأسیس شهر اراک، دو تن از فرزندان وی به نام‌های سیدمحمد و سیداحمد که به سیدین عراق مشهورند، در شهر اراک ساکن شدند و اداره و ریاست مذهبی و معنوی شهر را بر عهده گرفتند.[۶]

قبرستان تخت سادات

میر محمد جد اعلای سادات کرهرود، ۳۵ سال پس از ورود قریه وفات یافت. وی را در چشمه‌ای که در کنار آن نماز خوانده بود، دفن کردند و از آن روز به بعد محل دفن وی به تخت سادات شهرت یافت.[۷]

افراد مشهور سلسله سادات

افراد مشهور سلسله سادات پس از ورود به کرهرود:[۸]

سید میرعلی محمد مکی (جد اعلا)

سید احمد (پسر میرعلی محمد)

سید محمد (پسر میرعلی محمد)

آقا اکبر (از نوادگان سید احمد)

آقا مرتضی (از نوادگان سید احمد)

آقا جواد (از نوادگان سید احمد)

میرزا محمدحسین (از نوادگان سید احمد)

میرزا معصوم (از نوادگان سید احمد)

سید جلیل (از نوادگان سید احمد)

سید اصغر (از نوادگان سید احمد)

سید علی (از نوادگان سید احمد)

آقا شفیع (از نوادگان سید احمد) (پدر آقانورالدین عراقی)

میرزا ابوالقاسم (از نوادگان سید احمد) (پدر آقامحسن عراقی)

سید قاسم (از نوادگان سید محمد)

آقا رحیم (از نوادگان سید محمد)

سید صادقی (از نوادگان سید محمد)

سید عبدالرحمن (از نوادگان سید محمد)

سید محمدباقر (از نوادگان سید محمد) (پدر آقا ضیاءالدین عراقی)

آقا سید فتح الله کرهرودی(از شاگردان مجتهد میرزای شیرازی)

سید عنایت الله مکی(فرزند سید فتح الله و از شاگردان مبرز مرحو شیخ عبد الکریم حایری)

آقا سید عبدالله مکی(از شاگردان شیخ عبد الکریم حایری)

امیر سرتیپ سید نور الدین محمد مکی(فرمانده دانشکده افسری و از فرماندهان تراز اول جنگ تحمیلی ایران و عراق)

حاج سید صادق فرزند حاج سید محمد کرهرودی که در شازند اراک زندگی می کرده وناصرالدین شاه در سفر به عتبات با اودیدار داشته و مدفون درقبرستان معروف شیخان قم است آقا شجاع فرزند حاج سید صادق وآقا طاهر فرزند آق

Naseri: ا شجاع بوده وبرادر دیگرش آقا نور بوده آقا طاهر در جوار مقبره آقا نور اراک به خاک سپرده شده است آقا اطهر فرزند آقا طاهر است که دوبرادر وی آقا طیب وآقا مطهر بوده اند فرزندان آقا اطهر سید احمد سجادی مهندس مخابرات ودر مخابرات کشور سالها منشاء خیر بوده اند دکتر سید محمود سجادی از اساتیدومحققین دانشگاه علوم پزشکی شیراز هستند سید علی سجادی از محققین گیاهپزشکی سید عباس سجادی کارگردان وفیلم ساز می باشند

پانویس

↑ خزائلی، «مشروطه خواه عراق عجم»، ۷۷.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۵و۶.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۶.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۷.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۲۳.

↑ «مشروطه‌خواه عراق عجم». باشگاه اندیشه. بایگانی‌شده از اصلی در ۹ ژانویه ۲۰۱۴.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۲۵.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۲۶.

منابع

نعیمی، داوود (۱۳۸۰). آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد. اراک: مولف. شابک ۹۶۴-۳۶۰-۴۰۹-۸.

خزائلی، علیرضا (۱۳۸۵). «مشروطه خواه عراق عجم». زمانه (۵۲). از پارامتر ناشناخته |ماه= صرف‌نظر شد (کمک

www.kerahroud.blodfa.com

Naseri: خانه سید نور الدین عراقی (آقا نور الدین عراقی)

سید نور الدین عراقی (آقا نور الدین عراقی2

12 مهر 1394, 16:26

آقا نور

دین عراقى

(1287 ـ 1341 هـ.ق.)

عنوان مقاله: فروغ شریعت

نویسنده: غلامرضا گُلى زواره

شهر مشاهیر

استان مرکزى با 29406 کیلومتر مربع وسعت، همواره کانون تحولات تاریخى، فرهنگى و علمى بسیارى بوده است. این منطقه از گذشته هاى دور، خاستگاه دانشوران، متفکران و ادیبان است. از ویژگى هاى فرهنگى شهرستان اراک، وجود مراکز فراوان علوم دینى آن مى باشد که شخصیت هاى مشهورى چون آقا ضیاء الدین عراقى، آقا نورالدین عراقى، آقا محسن اراکى، امام خمینى و آیت الله اراکى را در خود پرورش داده است و این در حالى است که شهر مزبور قدمتى بیش از دو قرن ندارد.([1])مقام معظم رهبرى، حضرت آیت الله خامنه اى در دیدار با مردم این دیار فرمود:

«... استان مرکزى در حقیقت، سرزمین رشد فرهنگى و فکرى و خدمات بسیار با ارزش فرهنگى و سیاسى است. سرتاسر استان همین خصوصیت را دارد، البته استان شهرهاى قدیمى و کهنى دارد، امّا این شهر اراک با آن که خیلى قدیمى نیست و در مقایسه با بسیارى از شهرهاى کهن، شهر جوانى است، امّا در همین مدّت شخصیت هاى برجسته اى از همین شهر برخاسته اند و هر کدام منشأ آثارى شده اند. این شخصیت ها و این ظهور مردان بزرگ از این خطّه نشان دهنده یک حقیقتى است و آن حقیقت این است که این منطقه از لحاظ استعداد انسانى یک منطقه ممتاز و کم نظیرى است. مرحوم آیت الله حائرى ... از شهر اراک به قم رفت و حوزه علمیّه قم را تأسیس کرد. با این حساب، شهر شما مادر حوزه علمیّه قم است. حوزه قم در دوره اخیر به دست آن مردى تأسیس شد و به وجود آمد که جاذبه شهر شما توانسته بود او را از مرکز تحصیلات ـ یعنى نجف و سامرّا ـ به این جا بکشاند. بزرگان اراک در نجف هم که بودند، برجسته بودند. مرحوم آقا ضیاء الدین عراقى محقق بزرگى است که اگر امروز کسى سخنان و تحقیقات او را در مباحث فقهى و اصولى بتواند عمیقاً درک کند، افتخار مى کند. مرحوم آیت الله اراکى که در قم ساکن بود، از افتخارات شهر شما بود ... امام عزیز ما در همین شهر استخوان بندى علمى اش به وجود آمد، در همین مدرسه اى که امروز به نام شریف او مزیّن است، درس خواند و دوره جوانیش را چند سالى در این جا گذراند. این مرد بزرگ (امام خمینى) از این استان به حوزه بزرگ قم هدیه شد و حوزه قم این گوهر تابناک را پرورش داد و به ملت ایران هدیه کرد. بنابراین، این هدیه الهى را اوّل بار شما اراکى ها و مردم استان مرکزى در درون خود پرورش دادید و به جهان اسلام هدیه کردید. این، خصوصیت این شهر بزرگ است...»([2])

نیاکان نیکو روش

روستاى کَرَهْرُود در شمال شهر اراک و متّصل به آن است. این روستا پیش از بناى اراک، مرکزیت داشت. از روزگاران گذشته، طوایفى از سادات در این آبادى مى زیستند که به سبب پارسایى و فرزانگى، مورد احترام مردم بودند. جدّ اعلاى سادات کرهرود، میرعلى محمّداست که نسب او بدین شرح به حضرت امام سجاد(علیه السلام) ختم مى شود: میرعلى محمّد فرزند فخرالدین فرزند سید هادى فرزند سید تاج الدین فرزند سید محمّد فرزند سید حیدر فرزند سید محمّد مکى فرزند سید غیاث فرزند سید معصوم فرزند سید تاج الدین فرزند سید رضى الدین فرزند سید على فرزند سید حسن فرزند سید محمّد فرزند سید محمّد (رضى الدین)، فرزند محمّد فخرالدین فرزند محمّد رضى الدین فرزند سید زید فرزند سید داعى (ابوالحسن شاعر، متوفا: 317 هـ .ق.)، فرزند زید فرزند على فرزند حسین فرزند سید حسن (ابومحمّد، نقیب سادات آوه)، فرزند سید على (حریرى)، فرزند سید محمّد فرزند سید على فرزند سید على (مقتول توسط هارون الرشید)، فرزند سید حسن (ابومحمّد الافطس)، فرزند سید على اصغر فرزند امام زین العابدین(علیه السلام).([3]) از نظر نسب شناسان، این شجره نامه داراى اعتبار است و با منابع اصیل تاریخى سازگار است.([4])

قبرستان «تخت سید» و الواح سنگى واقع در روستاى کرهرود شاهدى بر مقام علمى و تقواى سید محمّد مکى و نوادگان وى مى باشد. مرقد وى با آن که ضریح و قبّه اى ندارد، به اعتبار ایشان به «تخت سید» معروف شده و در نزدیکى آن، چشمه آبى است به نام چشمه بابا سید محمّدکه معتمدین محلى مى گویند به دعاى آن سید این چشمه پدید آمده و آب فراوانى داشته است. بر قبر منوّر وى لوحى از سنگ مرمر نصب شده که این عبارات بر آن منقوش است: هذا مرقد السید الجلیل محمّد المکى من احفاد رضى الدین الآوى صاحب الکرامات المتوفى فى اوائل قرن الحادى عشر (یازده هجرى).

سادات کَرَهْرُود

به اعتقاد سادات کرهرود، نخستین کسى که از اجداد آنان وارد این آبادى شد و نسلى از خویش بر جاى نهاد، سیّد محمّد زاهد مکى مى باشد.

وى در مسافرتى که از این ناحیه عبور مى کرده است، به دلیل استقبال عالم نبیل شیخ حسن کرهرودى از وى و اصرار و پافشارى او مبنى بر اقامت سید محمّد در این مکان، وى سفر

Naseri: خویش را به سوى نواحى غربى کشور متوقف مى کند و در کرهرود اقامت مى گزیند. پس از چند روز که شیخ حسن مشاهده مى کند مسافرش قصد اقامت ندارد، وى را خطاب قرار مى دهد و مى گوید: سید بزرگوار! این منطقه به یک مدرسه دینى نیاز دارد. به تأسیس آن همّت گمارید و تشنگان علوم دینى را از فیض دانش و معارف خویش محروم ننمایید. سید محمّد که احساس مى کند وظیفه اى سنگین بر دوشش نهاده شده است، در کرهرود ماندگار مى شود. چون آن موقع شهر اراک تأسیس نشده بود و آبادى کرهرود مرکزیت توابع خود را داشت، آوازه اش به شهرهایى چون ملایر، بروجرد و همدان رسید و طالبان معارف اهل بیت(علیهم السلام) به سوى حوزه علمیّه کرهرودشتافتند. حوزه علمیّه کرهرود در طول 35 سال حیات خود، پذیراى طلاّب بسیارى بود که از بیانات سید محمّد، درس معنویت، پرهیزگارى و معرفت مى آموختند. سرانجام این ستاره درخشان غروب کرد و در مکانى که نماز مى خواند، به خاک سپرده شد.([5])

ششمین سلاله سید محمّد، سید محمّدعلى نام دارد که در کرهرود به زهد و وارستگى اشتهار داشت. او با وجود ساده زیستى و بى آلایشى، داراى نفوذ اجتماعى فوق العاده اى بود، تا آن که در سال 1233 هـ .ق. به سراى باقى شتافت و در محل تخت سادات کرهرود دفن گردید.([6])

از میر محمّد على، 4 فرزند پسر به نام هاى سید محمّد، سید احمد، سید یحیى و سید هادى باقى ماند که در میان آنان، سید محمّد و سید احمد به فضل و زهد و تبحّر در علوم نقلى و عقلى مشهور مى باشند. سید محمّد به علوم نقلى تمایل داشت و سید احمد به عرفان و حکمت.([7]) یعقوب خان انجدانى در معرفى این دو سید جلیل القدر مى نویسد: هفتاد سال در دنیا و اهلش سیر کردم و سادات اکثرى از بلاد ایران، توران و هندوستان را دیدم، نور سیادتى که در سیماى آقایان: حاج سید احمد و حاج سید محمّد ملاحظه نمودم و حظّى که از مشاهده جمال آن دو بزرگوار برداشتم، از دیگران ندیدم. مدت هاى مدید با آن دو بزرگوار همسایه بودم و شب ها به امتحان حال آن ها جهد مى کردم. هیچ شبى آنان را در خواب ندیدم. علاوه بر آن، از هنگام خوابیدن مردم، تا به صبح آنان را در گریه و زارى و بى قرارى و تسبیح دیدم. ارادت به آنان ارادت به جدّ امجد آن ها و مثمرثمرات کلّى در دنیا و آخرت خواهد بود.([8])

پسر اول مرحوم میرعلى محمّد، حاج سید احمد داراى 10 پسر به نام هاى میرزا ابوالقاسم (پدر حاج آقا محسن عراقى)، آقا سید محمّد شفیع (پدر مرحوم آقا نورالدین)، سید اصغر، سید جلیل، سید على، میرزا معصوم، حاج میرزا محمّدحسین، آقا جواد، آقا مرتضى و آقا على اکبربود.([9])

وى شاگرد آیت الله حاج آقا محسن اراکى بود و چون بیش تر علماى عراق که در درس آیت الله اراکى شرکت مى کردند، مجتهد بودند، سید محمّد شفیع هم به دلیل حضور مستمر و مداوم در جلسات علمى آیت الله حاج آقا محسن، مجتهد بود.([10])

تولّد و تحصیل

سید محمّد شفیع در سال 1287 هـ .ق. داراى فرزندى گردید که او را نورالدین نامید.([11])دوران کودکى وى زیر نظر پرورش هاى اخلاقى پدرى پارسا و دانشور و عواطف مادرى با ایمان سپرى گشت.

نورالدین با راهنمایى پدرش، در مدرسه سپهدار که از مهم ترین مراکز آموزشى اراک به شمار مى رفت، تحصیلات مقدماتى را آغاز نمود. از جمله دوستان هم درس او که با وى هم حجره و هم مباحثه بودند، مى توان به حاج میرزا محمّد علیخان و آقا شیخ على سنجانى اشاره کرد. آقا نورالدین از محضر دانشورانى استفاده کرد که مشهورترین آنان، آخوند ملاّ محمّد امین مى باشد. وى از برجسته ترین فضلاى نیمه دوم قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم اراک است. او در فقه، اصول، معانى، بیان، منطق، کلام و حکمت، صاحب نظر و نکته سنج بود. نظراتش در علوم عقلى و نقلى مورد اعتنا و حائز اهمیت است. آقا نورالدین تقریرات درس خارج حاج ملاّ محمّدامین را به نگارش در آورد. وى در این یادداشت هاى ارزشمند که میراث گرانقدر و یادگارى ماندگار از دوران جوانى است، در مقابل استادش سر تعظیم و تکریم فرود آورد و او را به تبحّر و فضیلت یاد کرده است. بیمارى وبا در تابستان سال 1310 هـ .ق. افراد زیادى را در اراک از پاى در آورد. ملاّ محمّد امین نیز بر اثر آن، دارفانى را وداع گفت.([12])

عزیمت به عراق

آقا نورالدین براى ادامه تحصیل، به عراق رفت و 7 سال در حوزه علمیّه نجف اشرف، مشغول تحصیل شد. او با فراستى کم نظیر و ذهنى تابان، مراحل درسى را تا نیل به درجه اجتهاد، پشت سرنهاد. استادان حوزه علمیّه نجف، او را فردى مهذّب و داراى استعدادى فوق العاده یافتند. فرزندان آیت الله حاج آقا محسن اراکى به نام هاى حاج آقا محسن و حاج آقا مصطفى، از همدرسان وى بودند، ولى هیچ کدام موفق نشدند از نظر علمى به پایه آقا نورالدین برسند. حاج آقا محسن سؤال علمى پیچیده اى را مطرح مى کند که دو فرزندش نمى توانند به نحوى بایسته و شایسته به آن پاسخ دهند. آقا نورالدین که در آن دوران، بهار زندگى را طى مى کرد، پس از کسب

Naseri: اجازه از عمویش - حاج آقا محسن - از چند راه به پرسش او پاسخ مى دهد و عموى خویش را قانع مى سازد. حاج آقا محسن تحت تأثیر توانایى علمى، ابتکار و خلاقیت فکرى برادر زاده خود قرار مى گیرد و به فرزندان خود مى گوید: شما به نجف بروید و هر وقت مثل آقا نورالدین شدید، به وطن برگردید.([13])

آقا نورالدین در درس حاج میرزا حبیب الله رشتى (1234 - 1312 هـ .ق.) شرکت کرد. آخوند خراسانى (1255 - 1329 هـ .ق.) در اجازه اجتهادى که به آقا نورالدین داد، وى را این گونه معرفى کرد:

« ... از کسانى که پیکر زیباى خود را به حلیه اجتهاد آراسته اند و چهره درخشان خویش را به نور استنباط پیراسته اند و زبده ارباب تدقیق، صاحب نفس زکیه و اخلاق پسندیده از برجستگان همگنان خود، سید بزرگوار و پرهیزگار سید نورالدین فرزند سید محمّد شفیع عراقى است که غالب عمر گرانقدر خود را در راه تحصیل علوم شرعى گذرانیده است، تا به جایى که در اثر زحمات چندین ساله، واجد قوّه استنباط شده و سزاوار است که در اخذ مسائل، طبق استنباط خود عمل کند و براى دیگران نیز شایسته تر است که در مسایل حلال و حرام به وى رجوع کنند.»([14])

آقا نورالدین در درس حاج میرزا حسین بن حاج میرزا خلیل تهرانى (متوفّا: 1326 هـ .ق.) شرکت کرد و تحت تأثیر زهد و پارسایى او قرار گرفت. استادش با وجود پیرى و ناتوانى ناشى از سالخوردگى، اشتغالات علمى و تلاش هاى توانفرسا در جهت تربیت شاگردان، از انجام مستحبات دریغ نمى ورزید.([15]) حاج میرزا حسین تهرانى در اجازه اجتهاد به آقا نورالدین، شاگرد خود را چنین وصف نمود:

«.. از کسانى که به مقصود خود رسیده و دو مرتبه علوم عقلى و نقلى را به هم ارتباط داده اند و در عین حال به سعادت علم و عمل نائل گردیده و از دانش خود بهره گرفته اند، دانشمند، محقق و فاضل متبحّر، دریاى ذخیره هاى علمى و چراغ فروزان دانش، خاتمة الفضلاء و المتبحّرین، مرد میدان تحقیق و سالک بزرگ راه تدقیق، سید بزرگوار شفیق سید نورالدین سلطان آبادى است، او به دلیل حُسن ظنّى که به من داشت، از من استجازه نمود، من هم به طریقى که از سابقین خود مجاز بودم، به وى اجازه نقل و تحقیق در مأثر مدّون مذهب تشیع از کتب اربعه و غیر آن را دادم، امید است که مرا از دعاى خویش فراموش ننمایند.»([16])

آقا نورالدین یک دوره اصول فقه را نزد آیت الله آخوند ملاعلى نهاوندى فرا گرفت و درس هاى او را نوشت. از یادداشت هاى آیت الله اراکى برمى آید که شاگرد شیخ مرتضى انصارى و در فقه و اصول، صاحب نظر بود. آقا نورالدین مى گوید: حاج میرزا نصرالله، ملاّ و ریاست امور دینى را در مشهد مقدس عهده دار بود. او در درس شیخ انصارى شرکت نکرده بود، ولى از توانایى علمى برخوردار بود. در سفرى که آخوند ملاّ على نهاوندى، به مشهد مقدس مى رود، با او دیدار مى کند. بحث هاى علمى گوناگونى بین آن ها روى مى دهد، تا آن که حاج میرزا نصرالله مى گوید: تا به حال، به ملاّیى شیخ مرتضى اعتقادى نداشتم و کتاب ها و شاگردانش هم به دلم وقعى پیدا نکرد، ولى آخوند ملاّ على اعتقاد مرا درباره وى متحوّل نمود و فهمیدم که ملاّیى شیخ، مرتبه والایى داشته است.

آقا نورالدین در خصوص استادش، آخوند ملاعلى نهاوندى یادآور شده است:او دوره اصول را در مدت 6 ماه درس مى گفت و من یک دوره در درس او حاضر شدم و تمام آن را نوشته والان دارم.کسى تاب تحمل درسش را نداشت.([17])

بازگشت به اراک

آقا نورالدین پس از 7 سال تحصیل در حوزه علمیّه نجف و نیل به درجه اجتهاد، در اواخر سال 1306 هـ .ق. به زادگاه خویش بازگشت. آقا نورالدین پس از ورود به اراک، امام جماعت مسجد کوچکى را ـ که در آخر کوچه انورى جنب بـازار مرکـزى شهر قرار گرفته بود ـ عهـده دار شد.

آقا نورالدین پس از مدّتى، به مقام مرجعیّت رسید. دانشمندان و مشتاقان دانش از دورترین نقاط، براى استفاده علمى از محضرش، به اراک مى آمدند و از برکات علمى و اخلاقى او بهره کافى مى گرفتند. آقا نورالدین به تدریس علوم معقول و منقول پرداخت.([18]) آیت الله حاج شیخ محمّد تقى بروجردى در کتاب «العشرات» مى نویسد:

اقامت من در عراق 20 سال به طول انجامید و از طرفى، تحت توجّه آقا سید نورالدین بودم. ایشان داراى مراتب اجتهاد و مرجعیت و داراى زهد و تقوا بودند. هر روز نزدیک به 50 استفتاء از وى مى شد که بدون مراجعه (به منابع) پاسخ تمام آن ها را مى نوشت. او صبح، جواهر درس مى گفت و بعد از آن، شرح اصول کافى ملاصدرارا مباحثه مى کرد و عصر، اصول خارج را مورد بحث قرار مى داد. حالات شگفتى از ایشان مشاهده کردم. همیشه در حضورش بودم. طبعم چنان بود که این گونه مردان بزرگ را که مى یافتم، با آنان انس مى گرفتم بسیار استفاده روحى و معنوى مى بردم.([19])

حاج آقا نورالدین پیش از آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى، ریاست حوزه علمیه اراک را به عهده داشت.([20])

آیت الله العظمى اراکى فرمود: شخصیت آقا نورالدین چنان بود که علماى زمان خوی

Naseri: ش و حتى مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى را تحت الشعاع قرار داد. از قم، عدّه اى شیفته معرفت و دیانت به خدمتش آمدند و اظهار نمودند: این شهر مرکزیت دارد، ولى آن طور که شایسته آن است، از یک مرکز علوم دینى منسجم، گسترده و جامع برخوردار نیست. شما براى رفع این کاستى، به قم تشریف فرما شوید و این کمبود را ترمیم نمایید. آقا نورالدین پاسخ مى دهد: من معذورم، امّا کسى را براى شما مى فرستم که از عهده این کار بر آید. و سپس مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى را فرستاد. حتى بودجه اولیّه تأسیس حوزه علمیّه قم را به آقا نورالدین نسبت مى دهند، به این شرح که هر چه گندم در اختیار آقا بوده، دستور مى دهد در شهر کاشان به فروش برسانند و پولش را در اختیار حاج شیخ عبدالکریم قرار دهند تا در راه اندازى این کار خطیر و مقدس، توقف و خللى پیش نیاید.([21])

شـاگـردان

1. آیت الله العظمى محمّد على اراکى: وى علاقه شدیدى به آقا نورالدین داشت و مدتى در اراک این توفیق را به دست آورد که در درس او حضور یابد.([22]) در یادداشت ها، خاطرات، مصاحبه ها و نیز مقدمه اى که آیت الله اراکى به تفسیر «القرآن و العقل» آقا نورالدین نوشته، یادى از استادش کرده و او را به مقامات عالى علمى و معنوى ستوده. او نوشته است: صاحب این اثر، فقیهى متتبع، اصولى دقیق، متکلم، عارف و مرجع فتواست که ریاست امور شرعى و دینى را عهده دار است([23]). آیت الله اراکى در مصاحبه اى، فرمود: «ایشان فرد محبوبى بودند، با این که با حشمت خاصّى از جایى به جایى مى رفتند و از نظر زندگى هم در سطح بالایى بودند و مردم وقتى این حرکت را ببینند، مى رمند و مى گویند: دنیا طلب است ایشان را آن قدر دوست داشتند که (حدّ نداشت) چون داراى حقیقت بود و این آثار و اعمال ذرّه اى در آن حقیقت تأثیر نمى کرد.»([24])

به مناسبت هفتادمین سالگرد رحلت حاج آقا نورالدین عراقى، مجلس با شکوهى در اراک با حضور علما و اقشار گوناگون مردم برگزار شد. حجت الاسلام و المسلمین واعظى در این مجلس سخنرانى نمود و در ضمن بیانات خود، گفت: وقتى به آیت الله اراکى گفتم: آقا! چنین مجلس یاد بودى براى آقا نورالدین منعقد است، شما چه نظرى و مطلبى راجع به ایشان دارید؟ فرمودند: مرحوم آیت الله آقا نورالدین کسى است که امام زمان(علیه السلام) را زیارت کرده و آن حضرت با تبسّمى ملیح، به ایشان فرموده است: «تو اویس زمانى». با این وصف، من کى هستم که بخواهم راجع به آقا نورالدین مطلبى بگویم.([25])

2. آیت الله حاج شیخ عبدالنبى عراقى(1308 - 1385 هـ .ق.): وى در اراک به دنیا آمد و پس از طىّ دوران کودکى و نوجوانى، به همدان مسافرت کرد و دو سال در مدرسه آخوند تحصیل نمود و از آن جا به اراک رفت و پس از به پایان بردن دوره سطح، مدت دو سال از محضر آقا نورالدین بهره برد و در سال 1327 هـ .ق. به نجف رفت و در درس سید محمّد کاظم یزدى، آقا ضیاء الدین عراقى، میرزاى نائینى،

تاریخ کرهرود و محله هاش

کرهرود Kerahroud

کرهرود سراسر افتخار
کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

کرهرود از مناطق شیعه‌نشین در زمان امامت حضرت علی علیه السلام بوده است

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج (آستانه فعلی) آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد هابغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

شرف خان شمس الدين البدليسي زاده کرهرود

شرف خان البدليسي شرف الدين بن شمس الدين البدليسي أو البتليسي أحد امراء البدليسين الكرد فضلا عن كونه أميرا وسياسيا فقد اشتهر شرف خان بكونه مؤرخا ويعتبر كتابه شرف نامه المكتوب باللغة الفارسية من أهم مصادر التاريخ الكوردي الوسيط.[1][2][3]

تعديل مصدري - تعديل طالع توثيق القالب

حياته

عدل

ولد شرف خان البدليسي في قرية كرهرود أحد نواحي محافظة اراك في إيران عام 1543 للميلاد وعند بلوغه التاسعة من العمر تلقى تعليمه في البلاط الصفوي في زمن الشاه طهماسب وفي عام 1576 قام شاه صهماسب بتلقيبه بلقب أمير الامراء واوكل إليه قيادة جميع العشائر الكوردية الإيرانية قبل شرف خان بلقبه الجديد ولكنه بعد سنتين غير موقفه وقام باسناد العثمانيين في حروبهم ضد الصفويين قام السلطان العثماني مراد الثالث بتلقيب شرف الدين بلقب الخان ونصبه أميرا على بدليس في عام 1583 وفي عمر 52 عاما قام شرف الدين بتوليه ابنه شمس الدين بك أبو المعالي شؤون الإمارة، توفي في 1005 هجريا

شرف‌خان بدلیسی

درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

زندگینامه

شرفخان در کرهرود (امروزه بخشی از شهر اراک) زاده شد.[۱] نیاکان او امیران ایل روژکی بودند که در سال ۱۵۴۳ میلادی بر منطقه بتلیس (در کردستان ترکیه) فرمان می‌راندند. اسکندربیک منشی در ذکر امرای نامدار شاه طهماسب، به فرمانروایی شرف خان روزکی (روژکی) بر تنکابن اشاره کرده‌است.[۲] رابینو نیز در ذکر فرمانروایان صفویِ حاکمِ تنکابن، از شرف الدین نام برده‌است.[۳]

دگرگونی‌های سیاسی باعث شد تا پدر او، امیر شمس‌الدین بن شرف‌الدین به ایران مرکزی مهاجرت کند. شرفخان در سن نه سالگی به دربار شاه تهماسب یکم راه یافت. شرفخان به مدت بیست سال در استان‌های گوناگون ایران به عنوان والی منصب داشت. در سال ۱۵۷۶ به مرکز فراخوانده شد و به همراه ۶۰۰ خانوار از ایل و خانواده خود به مأموریتی به سوی منطقه وان (ترکیه امروزی) فرستاده شد. خسرو پاشا، فرماندار وان، از ترس ورود فرستادگان به دربار سلطان مراد سوم گریخت. شرفخان بدین وسیله فرمانروایی موروثی بر بتلیس و منطقه موش را به دست آورد

شاه صفوی او را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) ی سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین اغلب در التزام رکاب شاه بود.

شمس الدین دختر امیرخان موصِلّو، حاکم ارزنجان را به همسری گرفت و شرف الدین در ۲۰ ذیقعده ۹۴۹، هفت سال پس از مهاجرت پدرش به ایران، در قصبه کرهرود و در منزل قاضیان آن سامان زاده شد.

نخستین سال‌های کودکی را در سایه تربیت قاضیان کرهرود، که نسب خود را به شُرَیحِ قاضی می‌رساندند، گذراند و بعدها از نفوذ معنوی آنان نسبت به خود یاد کرده است

. در نه سالگی، بنابه رسم معمول در تربیت کودکان بزرگزاده، به حرم خاص شاه طهماسب رفت و سه سال با شاهزادگان صفوی به فراگیری قرآن و احکام شرعیه پرداخت.

۳ - به حکومت رسیدن شرف الدین

[ویرایش]در ۹۶۱، که پدرش از ملازمت شاه کناره گرفت،

عشیره روژکی از شاه طهماسب درخواست کردند تا شرف الدین، که در آن زمان دوازده ساله بود، جانشین وی شود. شاه امارت سالیان و محمودآباد، از توابع شیروان (= شروان)، را به شرف الدین سپرد و او سه سال در آن ناحیه حکومت کرد تا شیخ امیرِ بلباسی، وکیل و لله او، درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

که سبب تردید در ادعای او مبنی بر رعیت پروریش می‌شود.

کرهرود

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.[۵]

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف مشخص است که با شواهد کرهرود فعلی که قدمت پیش از اسلام را با شواهد و نوشته های تاریخ نویسان بر آن صحه گذاشته اند بنابراین باید گفت در کرهرود مرکز فرمانروایی ابودلف کرجی بوده که وسعت کره(کرج رود ) زیر فرمانروایی کرج رود از سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرای فیراسه بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است زبان فارسی زبان محلی با گویش زیبا اهالی آنجا را کره رود می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج است. بنا به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است.

البلدان می‌نویسد: «ثم ان عیسی بن ادریس نزل الکرج و غلب علیها و بنی حصنها و کان حصنارثا» از این جمله چنین برداشت می‌شود که عیسی بن ادریس با زور بر این شهر غلبه کرده و در آنجا دژی ساخته و آنجا را کانون قدرت و نفوذ خویش ساخته‌است. پس از او نیز پسرش (ابودلف) جای وی را گرفته. ابودلف که از حمایت خلیفه (مأمون و معتصم) برخوردار بوده در آنجا برای خود دستگاهی شبیه دربار شاهان فراهم کرده و از آنجایی که دستی گشاده و شاعر پسند داشته قرارگاه او در کرج محل رفت و آمد شاعران ستایشگر شده بوده‌است.

کرج در قرن سوم هجری که جغرافی نویسانی همچون قدامة بن جعفر و یعقوبی از آن نام برده‌اند به منطقهٔ وسیعی گفته می‌شده که جاپلق و بربرود را هم در بر می‌گرفته و به گفته یعقوبی بر این دو رستاق، دو رستاق دیگر هم که آن‌ها را دو فائق خوانده، و مشخص نیست کجا را قصد کرده، افزوده شده بوده‌است. قدامة همهٔ این منطقه را که کرج مرکز آن بوده ابغارین خوانده. از مبلغ خراج آنجا که او و یعقوبی هردو ذکر کرده‌اند معلوم می‌شود که جایی بسیار آباد و پر نعمت بوده، قدامة در فهرست خود خراج آنجا را سه میلیون و هشتصد هزار درهم و یعقوبی سه میلیون و چهارصد هزار درهم نوشته که در زمان واثق خلیفهٔ عباسی به سه میلیون و سیصد هزار درهم کاهش یافته بود. یعقوبی در کتاب البلدان گوید مردم آنجا ایرانیان هستند مگر آن‌ها که از خاندان عیسی بن ادریس عِجلی یا دیگر اعرابی باشند که به آن‌ها پیوسته‌اند.

این شهر کرهرود مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌ بود به‌طوری‌که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کره ابودلف نیز گفته‌اند

شاه صفوی شاه طهماسب شمس الدین بدلیسی را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین بدلیسی اغلب در التزام رکاب شاه طهماسب بود

ی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۳، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۱.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ج ۳، ص ۷۲.

۲۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، ج۱، ص۷۹۰، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۱۰ـ ۱۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۹۴ ،تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۱۶۵، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۹.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ص ۷۲.

۳۰.↑ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۵، بخش ۳، ص۱۶۹۵، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.

۳۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، مقدمه ولیامینوف زرنوف، ص ۱۳، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).

۳۲.↑ ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ج۱، ص۳۳۱، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.

۳۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)،ص ۱۶۲، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۳۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ص ۸۹، چاپ عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ص ۱۶۳، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۱۴ - منبع

[ویرایش]دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شرف‌الدین بدلیسی»، شماره۷۸۵.

کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

کرهرود از مناطق شیعه‌نشین در زمان امامت حضرت علی علیه السلام بوده است

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج ابودلف آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد ها بغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

کرج ابودلف

کرج ابودُلَف شهری تاریخی منسوب به ابودلف عجلی و میان اراک و بروجرد بوده‌است.

[۲] این شهر کرهرود مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌بود به‌طوری‌که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کرج ابودلف نیز گفته‌اند.[۳]

کرج ابودلف در استان جبال

این شهر در زمان آل‌بویه (قرن‌های چهارم و پنجم ه‍.ق) از شهرهای شیعه‌نشین ایران بوده‌است.[۴]

تاریخچه کرهرود

اوج آبادانی این شهر در زمان ابودلف عجلی بوده‌است. ابودلف که نامش قاسم و از اعراب طایفهٔ بنی عِجل از قبائل بکر بن وائل بود پس از پدرش، عیسی بن ادریس بر این شهر و نواحی اطراف آن مسلط شد. بلاذری در فتوح البلدان می‌نویسد: «ثم ان عیسی بن ادریس نزل الکرج و غلب علیها و بنی حصنها و کان حصنارثا» از این جمله چنین برداشت می‌شود که عیسی بن ادریس با زور بر این شهر غلبه کرده و در آنجا دژی ساخته و آنجا را کانون قدرت و نفوذ خویش ساخته‌است. پس از او نیز پسرش (ابودلف) جای وی را گرفته. ابودلف که از حمایت خلیفه (مأمون و معتصم) برخوردار بوده در آنجا برای خود دستگاهی شبیه دربار شاهان فراهم کرده و از آنجایی که دستی گشاده و شاعر پسند داشته قرارگاه او در کرج محل رفت و آمد شاعران ستایشگر شده بوده‌است.

کرج در قرن سوم هجری که جغرافی نویسانی همچون قدامة بن جعفر و یعقوبی از آن نام برده‌اند به منطقهٔ وسیعی گفته می‌شده که جاپلق و بربرود را هم در بر می‌گرفته و به گفته یعقوبی بر این دو رستاق، دو رستاق دیگر هم که آن‌ها را دو فائق خوانده، و مشخص نیست کجا را قصد کرده، افزوده شده بوده‌است. قدامة همهٔ این منطقه را که کرج مرکز آن بوده ابغارین خوانده. از مبلغ خراج آنجا که او و یعقوبی هردو ذکر کرده‌اند معلوم می‌شود که جایی بسیار آباد و پر نعمت بوده، قدامة در فهرست خود خراج آنجا را سه میلیون و هشتصد هزار درهم و یعقوبی سه میلیون و چهارصد هزار درهم نوشته که در زمان واثق خلیفهٔ عباسی به سه میلیون و سیصد هزار درهم کاهش یافته بود. یعقوبی در کتاب البلدان گوید مردم آنجا ایرانیان هستند مگر آن‌ها که از خاندان عیسی بن ادریس عِجلی یا دیگر اعرابی باشند که به آن‌ها پیوسته‌اند.

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.[۵]

مکان

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف کرهرود شهر فعلی است بنابراین باید محل آن را در نزدیکی سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرا بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است فارسی اهالی آنجا را کره می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج است. بنا به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است.

اصفهان و کرج ابو دلف (کرج رود) که عمر بن عبدالعزیز . با نافرمانی که از سوی وی صورت گرفت، خلیفه در سال ۲۸۲ «بکر» را به جای وی گماشت، بکر نیز شورش نمود، در حالی که معتضد، «وصیف» را به نبرد با وی فرستاده بود، بکر به همراه یارانش در سال ۲۸۴ به محمد بن زید علوی در آمل پیوسته و در سال ۲۸۵ در همین شهر وفات یافت. همچنین در سال ۲۸۴ یکی دیگر از فرزندان عبدالعزیز با نام «حارث»، مشهور به «ابولیلی»، که در خدمت معتمد بود شورش نمود. وی توسط عمر بن عبدالعزیز که اکنون به خدمت دستگاه خلافت درآمده بود زندانی شد. پس از فرار، شورش را ادامه داده و در نبرد با خلیفه کشته شد. بدین ترتیب حکومت سیاسی این خاندان در منطقه جبال پایان می‌یابد. آبادانی شهر «کرج ابودلف» که به دست جد وی ساخته شده بود و به «بلاد» شهرت یافت نیز از اقدامات أبودلف می‌باشد. همچنین جلسات شعری نیز با حضور وی و دیگر شاعران برگزار می‌شد.

مذهب

جنبه مهم دیگر این خاندان به لحاظ مذهبی است. در منابع، از دلفیان با عنوان شیعه و غلات یاد می‌شود. هر چند اعمالی خلاف عقاید شیعه نیز از عبدالعزیز نقل شده‌است. دلفیان با پناه دادن به ابوجعفر موسی بن محمد، از سادات رضوی، توسط احمد بن عبدالعزیز، و نیز پیوستن به علویان طبرستان، منطقه‌ای امن را برای شیعیان و علویان در قلمرو خویش فراهم ساختند. ([۱])

آثار علمی ادبی این حکومت ویرایش

البزات و الصید، السلاح، النزه، سیاست الملوک، الجوارح و العب بها از ابودلف، و کتاب الفاظ از بکر بن عبدالعزیز، کتاب‌هایی است که توسط این امرا به نگارش درآمده‌است.

از تبار بنی دلف

از افراد این خاندان، "آل ماکولاً می‌باشند که در سده پنجم هجری منصب وزارت و قضا یافتند.

فرمانروایان آل ابی دلف

ابودلف قاسم بن عیسی

عبدالعزیزبن قاسم

احمدبن عبدالعزیز

عمربن عبدالعزیز ابی دلف

حارث بن عبدالعزیز ابولیلی

کرج ابودلف

منابع

↑ "Encyclopaedia Iranica" (به انگلیسی). p. Dolfān (locally called Delfo), is the northern baḵš of Lorestān. It is said to derive its name from Abū Dolaf, the Arab chief who made himself the master of northern Lorestān in the 3rd/9th century.

↑ The Passion of Al-Hallaj: Mystic and Martyr of Islam By Louis Massignon .Princeton University Press. p92: "the northeast of Persian Kurdistan, between 230 and 284 of the Hijra, an autonomous principality held its own under a Dulafid dynasty of the 'Ijl Arab tribe, at Karaj. ".

↑ «Collections Online | British Museum». www.britishmuseum.org. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۰۱.

↑ «بنی دلف | دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم». pajoohe.ir. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۰۱.

↑ The Mohammedan Dynasties: Chronological and Genealogical Tables with ...By Stanley Lane-Poole- p124.

آل ابی دلف در دانشنامه رشد

تاریخچه کرهرود

کرهرود

کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج (آستانه فعلی) آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد هابغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

کرهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

کرهرود با دو ده ديگر به‏ نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده معروف هستند.

کرج رود در نزدیکی شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهر کرهرود منتسب بوده ‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت‏ خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده‏ اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراًکرج ابودلف همين قصبه‌است.مغولان آن را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند...

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود با بیش از دو هزار و پانصد سال تاریخ و قدمت وفرهنگ

کرهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

اين شهر کرهرود با دو ده ديگر به ‏نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده پيوسته به شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهرک منتسب بوده‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت‏خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده ‏اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏ گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراً کرج ابودلف همين قصبه‌ است.مغولان کرهرود را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند..

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود

ابودلف عجلی

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معلق عجلی کرجی معروف به ابودُلَف عجلی (درگذشته ۲۲۵ یا ۲۲۶، بغداد) از فرماندهان نظامی برجسته مأمون عباسی و معتصم عباسی و از شاعران عرب‌زبان است که تألیفاتی نیز در این زمینه دارد. وی که مذهب تشیع را برای خود برگزیده بوده، سرسلسله سلاطین بنودلف است و داستان او با افشین در تاریخ مسعودی بسیار معروف است.[۱]

خاندان

خاندان ابودلف از تیره اعراب بنی عجل -شاخه‌ای از بکر بن وائل - بوده‌اند که در نبرد ذوقار در کنار بنی شیبان بر سپاه ساسانی پیروز شده‌اند. ابن رسته اینان را از مسیحیان حیره دانسته که البته تناقضات زیادی دارد. اینان در روستاهای عراق عجم می‌زیسته‌اند. در تاریخ‌نگاری‌ها دربارهٔ جد ابودلف، ادریس بن معقل نظرهایی گوناگونی داده شده برخی او را عطار و مال فروش، برخی راهزن و برخی نیز عامل خالد بن عبدالله قسری معرفی کرده‌اند که پس از دست یازیدن یوسف بن عمر بر ولایت عراق او و برادرش ادریس به همین دلیل به زندان کوفه افتادند. دربارهٔ پدر ابودلف، عیسی اما اطلاعات زیادی در تاریخ‌نگاری‌ها نیامده‌است

شرف خان شمس الدين البدليسي

معلومات شخصية

الميلاد1543
بدليس

الوفاة1603
بدليس

مواطنة الدولة العثمانية
بدليسيون تعديل قيمة خاصية (P27) في ويكي بيانات

الديانةالإسلام تعديل قيمة خاصية (P140) في ويكي بيانات

الحياة العملية

المهنةمؤرخ، وكاتب تعديل قيمة خاصية (P106) في ويكي بيانات

اللغاتالفارسية تعديل قيمة خاصية (P1412) في ويكي بيانات

تعديل مصدري - تعديل طالع توثيق القالب

حياته

عدل

ولد شرف خان البدليسي في قرية كرهرود أحد نواحي محافظة اراك في إيران عام 1543 للميلاد وعند بلوغه التاسعة من العمر تلقى تعليمه في البلاط الصفوي في زمن الشاه طهماسب وفي عام 1576 قام شاه صهماسب بتلقيبه بلقب أمير الامراء واوكل إليه قيادة جميع العشائر الكوردية الإيرانية قبل شرف خان بلقبه الجديد ولكنه بعد سنتين غير موقفه وقام باسناد العثمانيين في حروبهم ضد الصفويين قام السلطان العثماني مراد الثالث بتلقيب شرف الدين بلقب الخان ونصبه أميرا على بدليس في عام 1583 وفي عمر 52 عاما قام شرف الدين بتوليه ابنه شمس الدين بك أبو المعالي شؤون الإمارة، توفي في 1005 هجريا

شرف‌خان بدلیسی

درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

زندگینامه

شرفخان در کرهرود (امروزه بخشی از شهر اراک) زاده شد.[۱] نیاکان او امیران ایل روژکی بودند که در سال ۱۵۴۳ میلادی بر منطقه بتلیس (در کردستان ترکیه) فرمان می‌راندند. اسکندربیک منشی در ذکر امرای نامدار شاه طهماسب، به فرمانروایی شرف خان روزکی (روژکی) بر تنکابن اشاره کرده‌است.[۲] رابینو نیز در ذکر فرمانروایان صفویِ حاکمِ تنکابن، از شرف الدین نام برده‌است.[۳]

دگرگونی‌های سیاسی باعث شد تا پدر او، امیر شمس‌الدین بن شرف‌الدین به ایران مرکزی مهاجرت کند. شرفخان در سن نه سالگی به دربار شاه تهماسب یکم راه یافت. شرفخان به مدت بیست سال در استان‌های گوناگون ایران به عنوان والی منصب داشت. در سال ۱۵۷۶ به مرکز فراخوانده شد و به همراه ۶۰۰ خانوار از ایل و خانواده خود به مأموریتی به سوی منطقه وان (ترکیه امروزی) فرستاده شد. خسرو پاشا، فرماندار وان، از ترس ورود فرستادگان به دربار سلطان مراد سوم گریخت. شرفخان بدین وسیله فرمانروایی موروثی بر بتلیس و منطقه موش را به دست آورد

شاه صفوی او را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) ی سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین اغلب در التزام رکاب شاه بود.

شمس الدین دختر امیرخان موصِلّو، حاکم ارزنجان را به همسری گرفت و شرف الدین در ۲۰ ذیقعده ۹۴۹، هفت سال پس از مهاجرت پدرش به ایران، در قصبه کرهرود و در منزل قاضیان آن سامان زاده شد.

نخستین سال‌های کودکی را در سایه تربیت قاضیان کرهرود، که نسب خود را به شُرَیحِ قاضی می‌رساندند، گذراند و بعدها از نفوذ معنوی آنان نسبت به خود یاد کرده است

. در نه سالگی، بنابه رسم معمول در تربیت کودکان بزرگزاده، به حرم خاص شاه طهماسب رفت و سه سال با شاهزادگان صفوی به فراگیری قرآن و احکام شرعیه پرداخت.

۳ - به حکومت رسیدن شرف الدین

[ویرایش]در ۹۶۱، که پدرش از ملازمت شاه کناره گرفت،

عشیره روژکی از شاه طهماسب درخواست کردند تا شرف الدین، که در آن زمان دوازده ساله بود، جانشین وی شود. شاه امارت سالیان و محمودآباد، از توابع شیروان (= شروان)، را به شرف الدین سپرد و او سه سال در آن ناحیه حکومت کرد تا شیخ امیرِ بلباسی، وکیل و لله او، درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

که سبب تردید در ادعای او مبنی بر رعیت پروریش می‌شود.

کرهرود

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.[۵]

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف مشخص است که با شواهد کرهرود فعلی که قدمت پیش از اسلام را با شواهد و نوشته های تاریخ نویسان بر آن صحه گذاشته اند بنابراین باید گفت در کرهرود مرکز فرمانروایی ابودلف کرجی بوده که وسعت کره(کرج رود ) زیر فرمانروایی کرج رود از سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرای فیراسه بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است زبان فارسی زبان محلی با گویش زیبا اهالی آنجا را کره رود می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج است. بنا به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است.

البلدان می‌نویسد: «ثم ان عیسی بن ادریس نزل الکرج و غلب علیها و بنی حصنها و کان حصنارثا» از این جمله چنین برداشت می‌شود که عیسی بن ادریس با زور بر این شهر غلبه کرده و در آنجا دژی ساخته و آنجا را کانون قدرت و نفوذ خویش ساخته‌است. پس از او نیز پسرش (ابودلف) جای وی را گرفته. ابودلف که از حمایت خلیفه (مأمون و معتصم) برخوردار بوده در آنجا برای خود دستگاهی شبیه دربار شاهان فراهم کرده و از آنجایی که دستی گشاده و شاعر پسند داشته قرارگاه او در کرج محل رفت و آمد شاعران ستایشگر شده بوده‌است.

کرج در قرن سوم هجری که جغرافی نویسانی همچون قدامة بن جعفر و یعقوبی از آن نام برده‌اند به منطقهٔ وسیعی گفته می‌شده که جاپلق و بربرود را هم در بر می‌گرفته و به گفته یعقوبی بر این دو رستاق، دو رستاق دیگر هم که آن‌ها را دو فائق خوانده، و مشخص نیست کجا را قصد کرده، افزوده شده بوده‌است. قدامة همهٔ این منطقه را که کرج مرکز آن بوده ابغارین خوانده. از مبلغ خراج آنجا که او و یعقوبی هردو ذکر کرده‌اند معلوم می‌شود که جایی بسیار آباد و پر نعمت بوده، قدامة در فهرست خود خراج آنجا را سه میلیون و هشتصد هزار درهم و یعقوبی سه میلیون و چهارصد هزار درهم نوشته که در زمان واثق خلیفهٔ عباسی به سه میلیون و سیصد هزار درهم کاهش یافته بود. یعقوبی در کتاب البلدان گوید مردم آنجا ایرانیان هستند مگر آن‌ها که از خاندان عیسی بن ادریس عِجلی یا دیگر اعرابی باشند که به آن‌ها پیوسته‌اند.

این شهر کرهرود مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌ بود به‌طوری‌که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کره ابودلف نیز گفته‌اند

شاه صفوی شاه طهماسب شمس الدین بدلیسی را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین بدلیسی اغلب در التزام رکاب شاه طهماسب بود

ی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۳، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۱.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ج ۳، ص ۷۲.

۲۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، ج۱، ص۷۹۰، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۱۰ـ ۱۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۹۴ ،تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۱۶۵، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۹.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ص ۷۲.

۳۰.↑ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۵، بخش ۳، ص۱۶۹۵، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.

۳۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، مقدمه ولیامینوف زرنوف، ص ۱۳، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).

۳۲.↑ ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ج۱، ص۳۳۱، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.

۳۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)،ص ۱۶۲، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۳۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ص ۸۹، چاپ عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ص ۱۶۳، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۱۴ - منبع

[ویرایش]دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شرف‌الدین بدلیسی»، شماره۷۸۵.

کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

کرهرود از مناطق شیعه‌نشین در زمان امامت حضرت علی علیه السلام بوده است

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج ابودلف آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد ها بغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

کرج ابودلف

کرج ابودُلَف شهری تاریخی منسوب به ابودلف عجلی و میان اراک و بروجرد بوده‌است.

[۲] این شهر کرهرود مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌بود به‌طوری‌که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کرج ابودلف نیز گفته‌اند.[۳]

کرج ابودلف در استان جبال

این شهر در زمان آل‌بویه (قرن‌های چهارم و پنجم ه‍.ق) از شهرهای شیعه‌نشین ایران بوده‌است.[۴]

تاریخچه کرهرود

اوج آبادانی این شهر در زمان ابودلف عجلی بوده‌است. ابودلف که نامش قاسم و از اعراب طایفهٔ بنی عِجل از قبائل بکر بن وائل بود پس از پدرش، عیسی بن ادریس بر این شهر و نواحی اطراف آن مسلط شد. بلاذری در فتوح البلدان می‌نویسد: «ثم ان عیسی بن ادریس نزل الکرج و غلب علیها و بنی حصنها و کان حصنارثا» از این جمله چنین برداشت می‌شود که عیسی بن ادریس با زور بر این شهر غلبه کرده و در آنجا دژی ساخته و آنجا را کانون قدرت و نفوذ خویش ساخته‌است. پس از او نیز پسرش (ابودلف) جای وی را گرفته. ابودلف که از حمایت خلیفه (مأمون و معتصم) برخوردار بوده در آنجا برای خود دستگاهی شبیه دربار شاهان فراهم کرده و از آنجایی که دستی گشاده و شاعر پسند داشته قرارگاه او در کرج محل رفت و آمد شاعران ستایشگر شده بوده‌است.

کرج در قرن سوم هجری که جغرافی نویسانی همچون قدامة بن جعفر و یعقوبی از آن نام برده‌اند به منطقهٔ وسیعی گفته می‌شده که جاپلق و بربرود را هم در بر می‌گرفته و به گفته یعقوبی بر این دو رستاق، دو رستاق دیگر هم که آن‌ها را دو فائق خوانده، و مشخص نیست کجا را قصد کرده، افزوده شده بوده‌است. قدامة همهٔ این منطقه را که کرج مرکز آن بوده ابغارین خوانده. از مبلغ خراج آنجا که او و یعقوبی هردو ذکر کرده‌اند معلوم می‌شود که جایی بسیار آباد و پر نعمت بوده، قدامة در فهرست خود خراج آنجا را سه میلیون و هشتصد هزار درهم و یعقوبی سه میلیون و چهارصد هزار درهم نوشته که در زمان واثق خلیفهٔ عباسی به سه میلیون و سیصد هزار درهم کاهش یافته بود. یعقوبی در کتاب البلدان گوید مردم آنجا ایرانیان هستند مگر آن‌ها که از خاندان عیسی بن ادریس عِجلی یا دیگر اعرابی باشند که به آن‌ها پیوسته‌اند.

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.[۵]

مکان

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف کرهرود شهر فعلی است بنابراین باید محل آن را در نزدیکی سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرا بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است فارسی اهالی آنجا را کره می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج است. بنا به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است.

اصفهان و کرج ابو دلف (کرج رود) که عمر بن عبدالعزیز . با نافرمانی که از سوی وی صورت گرفت، خلیفه در سال ۲۸۲ «بکر» را به جای وی گماشت، بکر نیز شورش نمود، در حالی که معتضد، «وصیف» را به نبرد با وی فرستاده بود، بکر به همراه یارانش در سال ۲۸۴ به محمد بن زید علوی در آمل پیوسته و در سال ۲۸۵ در همین شهر وفات یافت. همچنین در سال ۲۸۴ یکی دیگر از فرزندان عبدالعزیز با نام «حارث»، مشهور به «ابولیلی»، که در خدمت معتمد بود شورش نمود. وی توسط عمر بن عبدالعزیز که اکنون به خدمت دستگاه خلافت درآمده بود زندانی شد. پس از فرار، شورش را ادامه داده و در نبرد با خلیفه کشته شد. بدین ترتیب حکومت سیاسی این خاندان در منطقه جبال پایان می‌یابد. آبادانی شهر «کرج ابودلف» که به دست جد وی ساخته شده بود و به «بلاد» شهرت یافت نیز از اقدامات أبودلف می‌باشد. همچنین جلسات شعری نیز با حضور وی و دیگر شاعران برگزار می‌شد.

مذهب

جنبه مهم دیگر این خاندان به لحاظ مذهبی است. در منابع، از دلفیان با عنوان شیعه و غلات یاد می‌شود. هر چند اعمالی خلاف عقاید شیعه نیز از عبدالعزیز نقل شده‌است. دلفیان با پناه دادن به ابوجعفر موسی بن محمد، از سادات رضوی، توسط احمد بن عبدالعزیز، و نیز پیوستن به علویان طبرستان، منطقه‌ای امن را برای شیعیان و علویان در قلمرو خویش فراهم ساختند. ([۱])

آثار علمی ادبی این حکومت ویرایش

البزات و الصید، السلاح، النزه، سیاست الملوک، الجوارح و العب بها از ابودلف، و کتاب الفاظ از بکر بن عبدالعزیز، کتاب‌هایی است که توسط این امرا به نگارش درآمده‌است.

از تبار بنی دلف

از افراد این خاندان، "آل ماکولاً می‌باشند که در سده پنجم هجری منصب وزارت و قضا یافتند.

فرمانروایان آل ابی دلف

ابودلف قاسم بن عیسی

عبدالعزیزبن قاسم

احمدبن عبدالعزیز

عمربن عبدالعزیز ابی دلف

حارث بن عبدالعزیز ابولیلی

کرج ابودلف

منابع

↑ "Encyclopaedia Iranica" (به انگلیسی). p. Dolfān (locally called Delfo), is the northern baḵš of Lorestān. It is said to derive its name from Abū Dolaf, the Arab chief who made himself the master of northern Lorestān in the 3rd/9th century.

↑ The Passion of Al-Hallaj: Mystic and Martyr of Islam By Louis Massignon .Princeton University Press. p92: "the northeast of Persian Kurdistan, between 230 and 284 of the Hijra, an autonomous principality held its own under a Dulafid dynasty of the 'Ijl Arab tribe, at Karaj. ".

↑ «Collections Online | British Museum». www.britishmuseum.org. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۰۱.

↑ «بنی دلف | دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم». pajoohe.ir. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۰۱.

↑ The Mohammedan Dynasties: Chronological and Genealogical Tables with ...By Stanley Lane-Poole- p124.

آل ابی دلف در دانشنامه رشد

تاریخچه کرهرود

کرهرود

کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج (آستانه فعلی) آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد هابغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

کرهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

کرهرود با دو ده ديگر به‏ نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده معروف هستند.

کرج رود در نزدیکی شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهر کرهرود منتسب بوده ‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت‏ خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده‏ اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراًکرج ابودلف همين قصبه‌است.مغولان آن را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند...

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود با بیش از دو هزار و پانصد سال تاریخ و قدمت وفرهنگ

کرهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

اين شهر کرهرود با دو ده ديگر به ‏نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده پيوسته به شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهرک منتسب بوده‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت‏خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده ‏اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏ گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراً کرج ابودلف همين قصبه‌ است.مغولان کرهرود را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند..

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود

ابودلف عجلی

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معلق عجلی کرجی معروف به ابودُلَف عجلی (درگذشته ۲۲۵ یا ۲۲۶، بغداد) از فرماندهان نظامی برجسته مأمون عباسی و معتصم عباسی و از شاعران عرب‌زبان است که تألیفاتی نیز در این زمینه دارد. وی که مذهب تشیع را برای خود برگزیده بوده، سرسلسله سلاطین بنودلف است و داستان او با افشین در تاریخ مسعودی بسیار معروف است.[۱]

خاندان

خاندان ابودلف از تیره اعراب بنی عجل -شاخه‌ای از بکر بن وائل - بوده‌اند که در نبرد ذوقار در کنار بنی شیبان بر سپاه ساسانی پیروز شده‌اند. ابن رسته اینان را از مسیحیان حیره دانسته که البته تناقضات زیادی دارد. اینان در روستاهای عراق عجم می‌زیسته‌اند. در تاریخ‌نگاری‌ها دربارهٔ جد ابودلف، ادریس بن معقل نظرهایی گوناگونی داده شده برخی او را عطار و مال فروش، برخی راهزن و برخی نیز عامل خالد بن عبدالله قسری معرفی کرده‌اند که پس از دست یازیدن یوسف بن عمر بر ولایت عراق او و برادرش ادریس به همین دلیل به زندان کوفه افتادند. دربارهٔ پدر ابودلف، عیسی اما اطلاعات زیادی در تاریخ‌نگاری‌ها نیامده‌است

محله های قدیمی و فعلی کرهرود

کرهرود با قدمتی کهن را بیشتر بشناسیم :

✅️ لیست اسم کوچه ها‌ و خیابان های کرهرود ،
عزیزانی که اطلاعات بیشتری دارند اضافه کنند

۱. کوچه شهید امین گرگین
۲.کوچه شهید اسماعیل حاجیان
۳.محله قشلاقی ها
۴.خیابان رحمتی کوچه شهید دربندی
۵.جاده بالای تخت سادات
۶.خیابان رحمتی کوچه میرعلیاری رشادت ۳
۷.چهارراه مستوفی یا ۱۰ متری قنات مستوفی
۸. دور میدان مهدیه
۹.کوچه دارالقرآن
۱۰.کوچه حکمت واقع در محله سادات
۱۱.کوچه شهید علی اصغر کاظمی
۱۲.محله قلعه حاج ربیعی
۱۳.بلوار کرهرود روبری کوچه باغ ها
۱۴.ابتدای خیابان شهید چمران
۱۵.خیابان شهید رحمتی جلوی قالیشویی
۱۶.کوچه جلوی مقبره آقایان
۱۷.جاده کنار حسینیه تخت سادات کرهرود
۱۸.کوچه شهید میر وهابی
۱۹.حدفاصل میدان مهدیه تا دروازه (معبر اصلی)
۲۰.روبروی تالار ایرانیان
۲۱. کوچه شهید احمد میرعلیاری
۲۲- کوچه باغبان پشت امامزاده
۲۳- کوچه دکتر محمد خزائلی جنب درمانگاه
۲۴- کوچه...
۲۵- کوچه...
۲۶- کوچه....
۲۷- کوچه...
۲۸- کوچه ....
۲۹- کوچه...
۳۰- کوچه...

محله های کرهرود

ا- محله سادات
۲- محله دروازه
۳- محله قلعه
۴- محله
۵- محله
۶- محله
۷- محله
۸- محله
۹- محله
۱۰- محله....